فهرست کتاب
لیست کتابها
■ من کیستم (۷)؟!_ حاج سید عادل علوی
■ عزازیل چرا؟ و چگونه !(۶)روایتی متفاوت از داستان افرینش
■ مصاحبه با ایت الله کشمیری _ حاج شیخ جعفر ناصری
■ توکل
■ لطف خدا به بنده شاکر
■ خنده عبرت
■ خود شناسی و خدا شناسی _ مرحوم شیخ محمد رضا مهدوی کنی
■ برای خدا شیرین زبانی کن
■ پرهیز از غضب
■ همنشین حضزت داوود
■ ابی نصر بزنطی
■ عزازیل چرا؟ و چگونه !(۶)روایتی متفاوت از داستان افرینش
■ مصاحبه با ایت الله کشمیری _ حاج شیخ جعفر ناصری
■ توکل
■ لطف خدا به بنده شاکر
■ خنده عبرت
■ خود شناسی و خدا شناسی _ مرحوم شیخ محمد رضا مهدوی کنی
■ برای خدا شیرین زبانی کن
■ پرهیز از غضب
■ همنشین حضزت داوود
■ ابی نصر بزنطی
مردی خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: یا رسول الله! مرا چیزی بیاموزید که باعث سعادت و خوشبختی من باشد.
حضرت فرمود: «برو و غضب نکن و عصبانی مباش!» مرد گفت: همین نصیحت برایم کافی است.
سپس نزد خانواده و قبیله اش بازگشت. دید پس از او حادثه ناگواری رخ داده است؛ قبیله او با قبیله دیگر اختلاف پیدا کرده و مقدمه جنگ میان آن دو آماده است و کار به جایی رسیده که هر دو قبیله در برابر یکدیگر صف آرایی کرده، اسلحه به دست گرفته اند و آماده یک جنگ خونین هستند. در این حال، مرد برانگیخته شد و بی درنگ لباس جنگی پوشید و در صف بستگان خود قرار گرفت.
ناگاه اندرز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرموده بود: غضب نکن، به خاطرش آمد. فوری سلاح جنگ را بر زمین گذاشت و به سوی قبیله ای که با خویشان او آماده به جنگ بودند، شتافت و به آنان گفت: مردم! هرگونه [ضرر و زیان] مثل زخم و قتل... که از جانب ما به شما وارد شده و علامت ندارد (ضارب و قاتلی معلوم نیست)، به عهده من است و من آن را به طور کامل از مال خود می پردازم و هرگونه زخم و قتل که ضارب و قاتلش معلوم است، از آنها بگیرید.
بزرگان قبیله پیشنهاد عاقلانه او را شنیدند، دلشان نرم شد و شعله غضبشان فرو نشست و از او تشکر کردند و گفتند: ما هیچ گونه نیازی به این چیزها نداریم و خودمان به پرداخت جریمه و عفو و گذشت سزاوارهستیم.
بدین گونه، با ترک غضب، هر دو قبیله با یکدیگر صلح و آشتی کردند و آتش کینه و عداوت در میانشان خاموش گردید.