فهرست کتاب
لیست کتابها
■ اهمیت و جایگاه اخلاق _ آیت الله مكارم شیرازی
■ عــزازیـل: چرا؟ وچگونه! (۲) روایتی متفاوت از داستان آفرینش
■ من کیستم؟! (۳) _ حاج سید عادل علوی
■ در خانه ام سلمه
■ پندی از دانش و هوش به زبان گربه و موش
■ طابه ای که اهل فیلم باشد محقق نمی شود
■ افکاری که دل را مشغول می کند
■ اگر اسم پول را اوردیم مانند فضله موشی است که در یک دیگ برنج می افتد
■ مشارطه مراقبه و محاسبه
■ قصیده ای در مدح حضرت معصومه _ امام خمینی (ره)
■ فکرش را بکن
■ سرانجام بخیل
■ کراهت مشورت با شخص ترسو
■ بندگی خدا
■ صراط مستقیم
■ عــزازیـل: چرا؟ وچگونه! (۲) روایتی متفاوت از داستان آفرینش
■ من کیستم؟! (۳) _ حاج سید عادل علوی
■ در خانه ام سلمه
■ پندی از دانش و هوش به زبان گربه و موش
■ طابه ای که اهل فیلم باشد محقق نمی شود
■ افکاری که دل را مشغول می کند
■ اگر اسم پول را اوردیم مانند فضله موشی است که در یک دیگ برنج می افتد
■ مشارطه مراقبه و محاسبه
■ قصیده ای در مدح حضرت معصومه _ امام خمینی (ره)
■ فکرش را بکن
■ سرانجام بخیل
■ کراهت مشورت با شخص ترسو
■ بندگی خدا
■ صراط مستقیم
آن شب را، رسول اکرم| در خانه امسلمه بود. نیمههای شب بود که امّ سلمه بیدار شد و متوجه گشت که رسول اکرم| در بستر نیست. نگران شد که چه پیش آمده؟ نگرانی او را وادار کرد تا تحقیق کند. از جا حرکت کرد و به جستجو پرداخت. دید که رسول اکرم در گوشهای تاریک ایستاده، دست به آسمان بلند کرده اشک میریزد و میگوید: «خدایا چیزهای خوبی که به من دادهای از من نگیر، خدایا مرا مورد شماتت دشمنان و حاسدان قرار نده، خدایا مرا به سوی بدیهایی که مرا از آنها نجات دادهای برنگردان، خدایا مرا هیچگاه به اندازه یک چشم برهم زدن هم به خودم وامگذار».
شنیدن این جملهها با آن حالت، لرزه بر اندام امسلمه انداخت، رفت در گوشهای نشست و شروع کرد به گریستن. گریه امسلمه به قدری شدید شد که رسول اکرم| آمد و از او پرسید: «چرا گریه میکنی؟» - «چرا گریه نکنم؟! تو با آن مقام و منزلت که نزد خدا داری، این چنین از خداوند ترسانی. از او میخواهی که تو را به خودت یک لحظه وانگذارد، پس وای به حال مثل من».
- «ای امسلمه! چطور میتوانم نگران نباشم و خاطر جمع باشم؟ یونس پیغمبر یک لحظه به خود واگذاشته شد و آمد به سرش آنچه آمد.»